شبی باکوله باری ازحسرت چشمانم رارو به فردا بستم باز دراین خیال مبهم سربرزمین می گذارم که آیاتومال منی یا...؟ آه که باهرنفس عمیق تاعمق وجودم ازآتش دوریت می سوزد واز این غصه ی بزرگ که روی شانه هایم سنگینی می کند من طاقت وتحمل این همه سختی وسنگینی راندارم اگربر نگردی زیر آوار سختی ها له میشوم کاش به من دل می سپردی تادرمیان شهربه دنبالت نگردم عشقم سالهاست گمشده ای بیش نیست در کویر سردوتاریک دلم بی هدف درحرکتم هیچ نشانی نیست که مرابه تو برساند کجابرم که فقط حُرم نفس های توباشد بوی زندگی باشدوامیدباشد کجای این دنیا بروم ودردعشقت راپیش چه کسی ببرم تاباور کنی، زندگی برای من دیگربه ته رسیده آری... به ته دنیابدون تو رسیدم خداروچه دیدی شایدباتوباشم وعاشقونه پیشت موندم
نظرات شما عزیزان:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 17
بازدید کل : 4471
تعداد مطالب : 199
تعداد نظرات : 45
تعداد آنلاین : 1
Up Page